بی خوابی ات ...

ساخت وبلاگ
همش می ترسم از اینکه بیاید و تو را با خود ببرد.شده مثل لولوی کودکی هایم .لولویی که به هر چیز دل می بستم بدون آنکه حتی قیافه اش را ببینم بر می داشت و می رفت .لولوی بدی که همیشه حق تقدم با خودش بود و هیچ دلیل قانع کننده ای برای بردن هایش نداشت و وقتی می گفتیم کو و می گفتند لولو برد باید فقط سرمان را زیر می انداختیم و اخم می کردیم حتی اجازه ی چرا گفتن هم نداشتیم .کاش می شد این لولویی که تو را می خواهد ببرد سر یک میز دعوت می کردم به صرف چایی.توی چشمهایش زل می زدم و خیلی مودبانه یقه اش را می گرفتم و می گفتم آهای آقای سین نون میم واو یا هرچی که هستی اینی که داری می بری ..ببر لعنتی.زود ببر ..لانه ی ک بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : لولو,برد, نویسنده : anastisa بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34

دلم یک ژرفای تاریک و بدون تاریخ انقضا می خواهد .یک جای امن که خوابت را نمی پراند  تب خال هم نمی زنی.ژرفایی شبیه حس خوب پیاده روهای خاصی که دوست داری دست کودک درونت را بگیری و تاتی تاتی کنان ببری آنجا و بگویی ببین اینجا گرگ ندارد؟خیالت راحت عزیزم کسی نیست که  دلت را به دندان  بگیرد و ببرد ..جایی که خوردن یک لیوان چایی داغ توی تابستان هم نمی تواند حال ادم را کله پا کند .چه برسد اگر تیر  باشد  و خیابان ولیعصر و چای لب سوزی که قندش تویی وقتی نشسته ای کنار من. این همه گرمی یک جا و در یک مکان روی هم می شود مگر؟چه سوختن شیرینی.. تو و چایی و تیر.. من این جهنم را با بهشت بی تو تعویض نمی کنم... بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : خیابان,ولیعصر, نویسنده : anastisa بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34

کاش دوست داشتن ها را می شد سونوگرافی گرفت .قبل از آنکه بزرگ تر بشوند کاش می شد فهمید این چیزی که توی قلبت قلمبه شده نکند یک وقت ناقص الخلقه باشد و وقتی فارغ شدی یک اژدهای هفت سر از آب در بیاید که روزی صد بار توی چشمهایت آتش و خاکستر فوت کند و حسابی شرمنده ی پلکهایت شوی و پیاله پیاله از ترانه هایی که تو را یاد او می آورد اشک قرض کنی و زور بزنی گریه کنی تا این درد دق ات ندهد و سوزش ناشی از فوت اژدها را تمام که نه ولی برایت ملو تر کند.غول بی شاخ و دمی که قرار بود فرشته نجات باشد و به تمام دقایق گندیده ز ن د گ ی ات گلاب بپاشد و مابقی دقایقی که قرار است بگندد را از روی شاخه ی زمان بچیند، رویشان یک بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : اژدها, نویسنده : anastisa بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34

زندگی شبیه یک پارتی مضحک است .وقتی صدای اسپیکرها بلند می شود باید خستگی ات را بریزی ته یک استکان ودکای روس و با همه ی تلخی اش سر بکشی و بروی روی سن .به ناچار با ترانه هایی که حتی شنیدنشان به تو حالت تهوع می دهد مثل اسب یورتمه بروی و برقصی. اما اینجا آخر داستان نیست .مجبوری مثل خیلی های دیگر برای رقص نا منظم و بی برنامه ات یک نفر بدتر از خودت را انتخاب کنی دستش را بگیری و خارج از ریتم حرکات موزون ات را آغاز.. او بخندد تو هم بخندی تا هردوتان باورتان شود در و تخته ی هم هستین و به هم می آیید.باورتان هم می شود چون این خاصیت الکل است .الکل لعنتی که الکی الکی یک خوشبختی دروغین توی تمام بدبختی هایت می بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : صبح,فردای, نویسنده : anastisa بازدید : 113 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34

این تابستان کش دار لعنتی مرا آخر می کشد ، توی تابوت می گذارد و اول مهر زنگ در خانه پاییز را می زند و بدون آنکه منتظر ندای کیه بماند تند تند راهش را می گیرد و می زند به چاک جاده  .یک نامه هم سنجاق می کند روی پیرهنم با مضمون : سلام پادشاه دردهایش.شاید این را شنیده ای که آدمها بین ساعت چهار تا پنج صبح بیشتر مردنشان می گیرد .مرگش را هر شب به تاخیر انداختم و  تا سپیده دم رگ خوابش را می دزدیدم و زیر پلکهایش چوب کبریت فرو. بیچاره بی خوابی امانش را بریده بود.خون بهای این آدم جن زده ی مفلوک بماند گردن تو .هم نماد خداحافظی های بی پایانی و هم از رنگ پریدگی صورتش به تو بیشتر مظنون می شوند .مال بد بیخ ریش بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : پنج,صبح, نویسنده : anastisa بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34

دلم میخواهد با هم برقصیم.میان شلوغی آدمها و دو نفره های مجهولی که دست هم را گرفته اند و معلوم نیست توی مغزشان چه می گذرد .یکی خیال کاغذ رنگی های جیب او را دارد و یکی به دیگری نرمی و کیفیت الیاف تخت خوابش را معارفه می کند تا به مراد دل جنسی اش برسد .اما میان این همه دو نفره های مجهول قصه ی منو تو با همه فرق دارد .لباس قرمز کوتاهی پوشیده ای و رنگ رژ تندی که آدم را یاد توت فرنگی می اندازد و شاید کمی آلبالو .نوک انگشت دست چپت را از بالا می گیرم و چرخ می خوری.این چرخ خوردن تو همانا و سایش دلبرانه ی موهای باز و بلندت به صورتم همان.این اتفاق خودش ضربان قلبم را تندتر می کند و آنقدر دوست داشتنی می شوی بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : برقصیم, نویسنده : anastisa بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34

یک وقت هایی هم هست که خودم را می گذارم توی قبری سه چهار متری و یک سنگ سفید بی خیالی رویم می اندازم ، شبیه چادر رنگی هایی که آن قدیم ها وقتی خوابمان می برد و شب ادراری هایمان هنوز تمام نشده بود ، مادرانه های مادرمان گل می کرد و خیلی شیک  و ماهرانه بدون آنکه بفهمیم رویمان می انداخت  . هوا که تاریک شد، پا برهنه می روم توی همان قبرستان, آرام و بی سر و صدا جوری که خواب بقیه ی خود دفن شده ها را به هم نزنم و  پایم به گلدان های انتظارشان نخورد و نشکند بالای سر قبرم می نشینم و یک پیت حلبی آب رویش می ریزم تا گرد و قبار و فضله ی کلاغ های وراج تنهایی ام شسته شود و اگر کسی از آن حوالی رد شد آبرویم نرود و پ بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : زنده,بگور, نویسنده : anastisa بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34

رفتن نه شال می خواهد نه کلاه .نه بدرقه می خواهد نه کاسه ی آب.نه چمدان می خواهد نه قطار.گاهی وقتها رفته ای و همه چیزت از آن جایی که کوچ کردی هنوز سر جایش هست و تکان نخورده ، مثل چشم و گوش و دست و پا و نفسی که از روی عادت در گلو آمد و شد می کند و آدمک های بدلی که از روی عادت با خنده ات لبخند می زنند ، ماتم که می گیری به احترامت زیپ دهانشان را می کشند و گاه به حدی از مهربانی می رسند که دستانت را می بندند و برایت عشق پوست می گیرند و از روی عادت ،دوستت دارم هایشان را تعارفت می کند.آدمک های بدلی که خیلی وقت پیش رفته اند و هیچ چیزشان از جایی که کوچ کرده اند تکان نخورده ... پاورقی : ملالی نیست جز تا ک بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : رفتن, نویسنده : anastisa بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34

نوشتنم درد می کند .اصلا زندگی بی تو از گلویم با هیچ آبی پایین نمی رود .هیوا را می شود کشت مگر؟او هم که مرا نمی کشد ، فقط وقت دلتنگی گاه می آید زیر پلک های نیمه بازم خواب را پس می زند و می نشیند مو به مو روزهای سیاه زندگی ام را چرتکه می اندازد و آخر کار یک صورت حساب گنده از خنده های نکرده ام جلویم می گذارد و می گوید ببین این همه بدهکاری و هنوز رویت می شود با لب و لوچه آویزان مثل مادر مرده ها از صبح تا شب قیافه ات را مچاله کنی برای آدمهایی که حتی خودشان از خودشان حالشان به هم می خورد؟ نوشتنت درد می کند هان ؟ انگشت بزن توی حلقت همه اش را بالا بیاور و بلند بلند نفس بکش.مگر نمی گویی به تناسخ ایمان بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : هوایی, نویسنده : anastisa بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34

.زیر ناخنهای چرکین و آفت زده ی خوابهایم هنوز همان پیرزن سفید پوش با موهای در هم و شلخته ، روی یک صندلی کهنه ی قدیمی لم داده و با یک عصای قهوه ای از چوب گردو منتظر است .انگار که قرن ها پیش یک نفر به او  وعده ای داده یا قراری گذاشته و نیامده .لباس پاره اش با چین های منظمی که دارد گواه می دهد شب عروسی اش بوده و از انتظار معلق در چشمهای از کاسه در آمده و خواب ندیده اش می توان فهمید در گوشش گفته اند دارد می آید اما خبر ندارد که داماد این حادثه ی شیرینش را باد برده و یا شاید کشته اند.خوابم که می برد او تازه بیدار می شود .سگ ولگردی کنارش پرسه می زند که با استخوان جمجمه ای شبیه جمجمه ی من بازی می کند، بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : ولگرد, نویسنده : anastisa بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 1:34